سفارش تبلیغ
صبا ویژن
!!!!!!!!!!!
مــاجـــرای کـــلاغ عـــــاشــــق

یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید،
صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا،
صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ،
بال و پر، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد،
آب می‌کردش دل سنگ


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS
!!!!!!!!!
سال نو مبارک

دوستای گلم یادتون نره سرسال تحویل همه ی عاشقارو دعاکنین هاااا

 

هرکی بالاخره یه مشکلی داره

واسه همه دعا کنین لطفا ... منم یادتون نره ها

 


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS
!!!!!!!!!!!!

قیمت بسیاری از خودروها بیش از دوبرابر شده است!

کاریکاتور قیمت خودرو

کاریکاتور قیمت خودرو

کاریکاتور قیمت خودرو

کاریکاتور قیمت خودرو


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS
عیدی

کاریکاتور عیدی دولت به مردم!

کاریکاتور عیدی دولت به مردم!

کاریکاتور,کاریکاتور عیدی دولت به مردم

کاریکاتور عیدی دولت به مردم


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS
پاداش صبر...

خداوند دانه را آفرید. دانه کوچک بود. نرم و ضعیف. توان باد را نداشت. باد که می‌وزید دانه پرواز می‌کرد. بر بال باد از این سو به آن سو می‌پرید. خوشحال بود از سفرهایش، از دیدن طبیعت با باد. اما غمی روی قلبش سنگینی می‌کرد. غمی پنهان. غم ضعیف بودن. هیچوقت بر خاک استوار نمیشد. غمش این بود. باد دیگری وزرید. دانه تصمیمش را گرفته بود. باد که بر زمینش گذاشت، خزید، توی خاک خزید و قایم شد زیر برگ گلی در همان حوالی. باد برگشت اما دانه بیرون نیامد. باران آمد باز هم دانه بیرون نیامد. باران می‌آمد. کرم کوچکی از کنار دانه گذشت. دانه را هل داد. دانه سرش از خاک بیرون آمد. می‌ترسید اما ماند. ماند و نوشید. باران نوشید. دانه بلند شد. بلند و بلندتر. برگ گل را کنار زد. حالا دیگر خودش برگ داشت. نور نوشید و آب. دانه دیگر دانه نبود. حالا درختی شده بود. درختی بزرگ و استوار. آنقدر استوار که ماوای پرندگان شده بود. دیگر غمی نداشت. باد می‌رفت و می‌آمد. میوه‌هایش را می‌انداخت. اما خودش را نه. دانه حالا درختی بود محکم و قوی که باد توانش را نداشت. دیگر ضعیف نبود و غمی نداشت. این پاداش صبر دانه بود که زیر خاک مانده بود. زیر خاک، بی آب و بی نور. دانه صبور بود.


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >