سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردی از جنس روشن خورشید...

مردی از جنس روشن خورشید

 

باز هم با صدای آرامی مادرم درب خانه را وا کرد

روی سکوی کوچک خانه نان و خرما دوباره پیدا کرد

مردی آمد غریب و دریایی مردی از جنس روشن خورشید

چهره بر آتش تنور گرفت نان این خانه را مهیا کرد

آمد و خنده را به لب های کودکان یتیم کوفه نشاند

خانه ی غم گرفته ی ما را باز سرشار شور و غوغا کرد

چشم هایش تبلور دریا مهربان بود و ابری و خاموش

سال ها در سکوت نخلستان عقده های نگفته را وا کرد

اخگر سرخ دست های عقیل سند روشن عدالت شد

چه کسی اینچنین صریح و فصیح عدل را شاعرانه معنا کرد

به موازات جاری تقدیر تا ابد راز سرخ محرابی

چه کسی جز تو این چنین گویا عشق را عاشقانه امضا کرد

بوسه زد تیغ بر سرت ناگاه باز شق القمر مکرر شد

این چنین معجزی خداواندا کافری می تواند آیا کرد ؟

کیستی ای نهایت پرواز که به دنبال بال سیمرغت

عقل در وادی طلب وا ماند عشق حیران شد و تماشا کرد

 


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • Twitter
  • RSS